دیشب مامانم کلی باهام حرف زد....
البته من و پسرک که فقط با این شکلکا همدیگرو بوسیدیم و طعم لبای همو چشیدیم اما هیچ وقت نذاشت احساس نیاز کنم یا من پیش دستی کنم . باورتون میشه تاحالا من زودتر از پسرک اونو نبوسیدم؟!!!!
(همچین پسرک مظلومی داشتم من)
البته گفته باشم من ادم حسودی نیستمااااا
حتی حرفایی بزنه که تو سخت ترین شرایطم ارومت کنه....
و بگه اروم باش خانومم من کنارتم مثل کوه پشتتم
آینده اش رو با تو تصور کنه و براش برنامه ریزی کنه
وقتی چنین کسی رو پیدا کردی هرگز رهاش نکن!!!
هی دلم براش تنگ شده ....
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﻗﻬﺮﻡ . . .
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻨﯽ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ
ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ ﺟﺎﻧﻢ . . .
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻢ . . .
ﺯﻭﺩ ﺩﻝ ﻣﯿﺒﻨﺪﻡ . . . ﺩﯾﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ . . . ﺯﻭﺩ...
ﻣﯿﺸﮑﻨﻢ . . .ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺵ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻡ . . .
ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻡ . . . ﻣﯿﺴﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺑﺎﯼ ﺳﺎﺩﮔﯿﻢ . ..
ﺻﺒﻮﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ
چه کیفی دارد
کسی باشد
که وقتی نام کوچکت را
از ته دل صدا می زند
لبخندی رویِ لبانت نقش ببندد...
و تو آرام بگویی جانم
به گمانم اینطور که باشد
تو حتی عاشق نامت می شوی
که از طرز صدا کردنش بفهمی
اسمت که هیچ
حتی وجودت،مالکیتش به اشتراک گذاشته شده
بینِ تو و اوی زندگی ات !
چه لذتی دارد
صدایی مدام
نامت را تکرار کند و
تا تو جانم نگویی دست از سرت بر ندارد,
بگوید امان ازحواس پرتی
یادم رفت چه می خواستم بگویم
دوباره نامت را تکرار کند
و تو بدانی اینبار هم به شوق
شنیدن جانم از زبانت صدایت کرده !
همیشه ابراز علاقه
با گفتن
؛ عزیزم ؛ عشقم ؛ نفسم
نیست
گاهی تمامِیه شیرینی یک حس
در گفتنِ نـــــــام
آن هم با میم مالکیت
خلاصه می شود !
تو هیچ می دانی
با همین سادگی های کوچک
اما دوست داشتنی
می شود خوشبخت بود و زندگی کرد؟؟؟
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
نویسندشو نمیدونم کیه. ولی دلمو تکون داد
همیشه شروع هر چیزی واسم سخت بوده از نوشتن وبلاگ و اشنایی و صمیمی شدن تا حتی قبول دوستی با پسرک قصه ی من
اشنایی با پسرک برمیگرده به دی ماه 91
از گفتن این چیزا بگذریم بذارید از الان بگم
الان فارقم از بودن پسرک میدونی چرا؟ به حرمت خنده های مادرم که با دونستن رابطه ی من و پسرک به غصه تبدیل شده بود به حرمت موهای مادرم که با خون دل دادنام سفیدشون کردم بحرمت مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر
یادمه شبای قدر امسال تنها دعا و التماسام سر این چندتا کلمه بود
خدای من
رضایت خودت
پدر و مادرم
دلم
رضایت خودت که بنده صالحی باشم در درگاهت
رضایت پدر و مادرم که شاید بیشترش خلاصه میشد در رابطه خودم و پسرک
رضایت دلم که رنجوندمش شکوندمش که تنهاش گذاشتم با نفهم بازیام
نمیدونم این حرفا رو کسی هم میفهمه یا نه؟
دلم تنگه واسه پسرکم
تاحالا تو دو راهی بودی؟ دو راهی رضایت مادرتو رضایت دلت؟
من تو این دو راهی دارم له میشم
درسته رضایت مادرمو انتخاب کردم اما دلم کمرمو شکونده اما دلم خمم کرده...
میدونی وقتی دوست داشتنت از هوس نباشه گذاشتن یکباره ی دلت چه به روزت میاره ؟ میشکنه کمرتو ....
میدونی درمون این کمر شکسته چیه؟! اعتماد !! اره اعتماد ، اعتماد مادرت به تو .... که من اون اعتماد و پرپر کردم که ساختنش خیلی سخته سخت تر از هر پی سخت
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.
وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.
وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.
وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.
وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.
*****
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
*****
دنیا را بد ساخته اند … کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد …
کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری …
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد …
به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند …
و این رنج است …
به گند نکشید دوست داشتن را !
وقتی هنوز ...
تکلیفتان با خودتان که هیچ ...
با دلتان هم معلوم نیست !
خانه خراب می شوید اگر ...
حرمت نگه ندارید !
به یک باره می بینید نابود شد ...
هر آنچه که به خیالتان ساخته بودید !
یاد بگیر عزیز من ...
به زبان اگر آوردی دوستت دارم را
حواست باشد که با تمام وجود می گویی ...
که چشمهایت جای دیگر نیست !
فکرت در کوچه ی معشوقه ای پرسه نمی زند !
حواست باشد که گاهی ...
اعتماد ...
تمامِ چیزیست که از یک آدم می ماند !
که شکستنش یعنی مرگ !!!
یعنی نابودی....
یادت باشد هم آغوشی با هر کس افتخار نیست !
که اگر ماندی پای آغوش یک عشق
هنر کرده ای !
اگر ساختی دنیایت را میانِ بازوانِ مردی ...
اگر باختی تمامت را برای چشمان بانویی هنر کرده ای !
که گند نکشید ...
باورِ اینکه ...
می شود هنوز هم ...
عاشقانه کسی را از چهاردیواری خانه راهی کرد !
و داشت
که هیچکس
میانِ راه
با نگاهِ او آشنا نیست ...
جـــــــــــــــــز تـــــو ...