خاطره های خاک خورده ی ما

فـ ـرشته دنیای کوچکم + ــر وح و روانم +شـ ـرط بودنم +ــِیـ ــارو یاورم +ــد رمون دلم= بعضی های من

خاطره های خاک خورده ی ما

فـ ـرشته دنیای کوچکم + ــر وح و روانم +شـ ـرط بودنم +ــِیـ ــارو یاورم +ــد رمون دلم= بعضی های من

مشخصات بلاگ

سلام . به وبلاگ خودتون خوش امدین .....
من دخترییم از دیار تو ایــــــــــــــــران
که نه عاشق هست و نه فارق
عاشق نیست چون دست روزگار نذاشت ع.ش.ق.ش کنارش باشه.....
فارق نیست چون با همه ی تنهاییاش تمام ذهن و فکرش در تسخیر یارست....
**حتما حتما (اگه میخواین خدمتگذار کلبه خودتونو بشناسید.....) رو بخونید البته لطفا **

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۱/۰۷
    ...
نویسندگان

خدایا هم توی دنیای حقیقیت تنهام هم مجازیااااا این انصاف نیستاااااا

تو که نیستی
این روزها دست و دلم به شعر نمی رود
و من
آرامشم را فقط از قلمی می گیرم که دردهایم را به رنگ خودشان می نویسد..

مادامی که تو به زندگی ام نتابی,
چه توفیری می کند این اتاق پنجره ای داشته باشد یا نه؟!

من,...
محکوم به تنهایی در اتاقی شده ام
که فقط صدای سکوت تو را پس می دهد

آری بانو !
تو سکوت کرده ای
واین
گوشخراش ترین صداییست که من شنیده ام!!....

رضا حسینی
شب است

تاریکیش, مطلق

تنهاییش, بزرگ

انزوایش , سرد

انتظارش , درد...

صدایش , سکوت

نگاهش , خیره

تصویرش , دیوار

قصه اش , تکرار

بازیگر قصه ی تلخی شده ام که تمام سکانس هایش وحشت است و اضطراب!

اکنون ای آفتاب زندگی!

بگو اسیر کدامین شب یلدایی;

کاینچنین سرد , به تماشا ایستاده ای؟!

رضا حسینی

اینجا ایران است صدای من را از خوابگاه دخترانه میشنوید

بد بختیای خوابگاه و دوران دانشجویی دوبـــــــــــــــاره شروع شد

اولین بدبختی من اینه که گوشیم انتنش پریدهههههههههههه منم تنها بی گوشی دارن دق میکنم

بدتر از اون اینکه سرعت نت هم از لاک پشت پسر همسایه ما هم کند تره

خدایااااااا منو بکشششششش

امروز دوباره مامان باهام اتمام حجت کرد درباره ارتباطم با پسرک

اینجا اولین جایی هست که دارم اعتراف میکنم با اینکه خودم پی بردم امکان خوشبخت شدنم باهاش کمه ولی میخوام اعتراف کنم که برام سخته کنارش بدارم

میخوام اعتراف کنم که دلم پیشش گیره هر کاری میکنم برمیگردم سمتش

خدا خودش کمکم کنه

پدیشب خالم خواب پدربزرگمو دیده بود. خواب دیدن که پدربزرگم اومدن کنارمون همه هم جمع بودن کلی خوش و بش کردیم اخر شب پدربزرگ گفتن که باید دیگه برم  جای خودم

قبل رفتنشون یه دعا به عربی خوندن (خاله میگفت ریتمش خیلی قشنگ بود و اینکه تا بحال نشنیده بودن و الانم حتی یه کلمشو یادشون نیست+حتی گفتن با اینکه عربیشون خوب نیست ولی وقتی اقا جونم دعا رو میخوندن معنیشو میفهمیدن) و بعد از پایان دعا من گفتم الهی امین انشالله

اقاجونم برگشتن گفتن کسی که گفت انشالله مجرده یا متاهل؟ خاله بهشون گفته مجرد

در حین رفتن میگن مژده بده بهشون که بخت سبزی در انتظارشه

قلبم داره تاپ تاپ میزنه کاش این بخت سبز پسرک باشه

خدایا خودت بداد دلم برس

بچه ها فردا تولد بعضیای منه (پسرک)  چکار کنم به نظرتون؟

تورو خدا کمک کنید

بهش تبریک بگم؟چی بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چقدر سخته دلت بخواد براش جشن بگیری اما نتونی

در میان دست هایت آنچنان شکفته ام که فراموش کرده ام زمستانی در پیش است ..

در میان چشم هایت آنچنان سبز شده ام که فراموش کرده ام پاییز در راه است..

هراسی نیست،حتی اگر نباشی که با منی تا همیشه..از میان غم هایم بزرگترین لبخند دنیا را می سپارم هدیه به لبهایت..

آه ای پرنده ی زیبای بهشتی ام تنها گاهی در آسمانم پرواز کن تا رسم پرواز فراموشم نشود

و

زمانی که حجم دلتنگی هایم در پهنای آسمان نگنجید به خوابم بیا و داستانی بخوان و آهسته برو بی وداع تا بهانه ای برای گریه نباشد..ا

ین روزها در سکوتم تنها یک فریاد باقی است:
کاش می دانستی تو را چگونه دوست میدارم نازنینم

دق کردم بخدا 

دق کردم بس بغضمو تو گلوم نگهدارشم که مبادا مادرجونم مامانم خاله‌ها م دایی هام ناراحت بشن بغض کنن

دارم داغووووووون میش

ای کاش پسرک بودش تا سفره دلمو واسش باز میکردم 

بچه ها پدربزرگم رفت.....
بهشت مبارکت باشه آقا جونم

اسفند. که پدر پدرمو از دست. دادم دیگه توان یه. داغ دیگه. رو ندارم
بچه پدر بزرگم بیمارستان. هست دو تا کلیه هاش از کار افتاده. بچه ها دکتر گفته اگه فشار ش بالا میا د. و نتونه دیالیز. کنند بیشتر از دو روز.....
بچه ها ترو خدا. دعا. کنید.
الان. با گوشیم
دارم. دق میکنم